زخمی تر از
هميشه از درد
دل سپردن
سرخورده بودم
از عشق در
انتظار مردن
با قامتی شكسته
از كوله بار
غربت
در جستجوی مرهم
راهي شدم زيارت
رفتم برای گريه
رفتم برای
فرياد
مرهم مراد من
بود كعبه تو رو
به من داد
ای از خدا
رسيده ای كه
تمام عشقی
در جسم خالی من
روح كلام عشقی
ای كه همه
شفایی در عين
بی ريایی
پيش تو مثل
كاهم تو مثل
كهربایی
هر ذره از دلم
را با حوصله
زدی بند
اين چينی شكسته
از تو گرفته
پيوند
ای تكيه گاه
گريه ای هم
صدای فرياد
ای اسم تازهء
من كعبه تو رو
به من داد
من زورقی شكسته
م اما هنوز
طلایی
طوفان حريف من
نيست وقتی تو
ناخدایی
بالاتر از
شفایی از هر چه
بد رهایی
ای شكل تازه ي
عشق تو هديه ي
خدايي
با تو نفس
كشيدن يعنی غزل
شنيدن