از غم رفتن تو چشم دلم گریان بود
این دل بی تومثال کلبه ای ویران بود
همه شب چشم به راه وآسمان را گشتم
آسمان هم زغمت ابر دلش باران بود
عشق درروح من آنروزبه یغما می رفت
جان من خسته واین دل همه سرگردان بود
گل خنده از لبم دور شد و آرام مرد
آن جا که بهار هم مثل تو تابستان بود
کشتی عشق من آن روز به ساحل نرسید
بس که آرامش عشق من و تو طوفان بود